کتابهایی با موضوع طلاق، داخل یکی از جعبه هاست که پاراگراف هایی از کتابها، با مداد سیاه نشانه گذاری و بغلش پانوشت شده؛ نه خبری از رایانه است و نه چاپگر. ابزار کار «احمد امیری پور» کاغذ است و قلم؛ خودکار بیک و دفتر چهل برگ! به خانه او رفتیم تا دفتر زندگی مردی با قدی کوتاه و چهارشانه را ورق بزنیم. کامل مردی با موهای خاکستری که کتابش را زده بود زیر بغلش و آمده بود دفتر روزنامه برای معرفی آن. عنوان کتابش این بود؛ «زندگی پرماجرای یک نویسنده».
برای پایان نامه دکتری سراغم آمدند
دانشگاه نرفته و مدرسه را نیمه رها کرده است. نوجوانی را در کارخانههای قالی بافی سپری و در ۲۳ سالگی، تاریخ انبیا را به شکل پوستر برای مدارس طراحی کرده است؛ بعد از آن به فکر چاپ کتاب میافتد. اطلاعات پوستر تاریخ انبیا را تکمیل می کند و در قالب کتابی به چاپ می رساند؛ کتابی که به چاپ بیست و چهارم رسیده است.
به گفته خودش، شغل او نوشتن است و اگر جایی ۵ هزار جلد کتاب ببیند، به ۱۰ دقیقه میتواند کتابها را تقسیم بندی کند. میگوید: خانمی میخواست مدرک دکترایش را بگیرد، برای راهنمایی پایان نامه سراغ من آمد.
در هر زمینهای کتاب نوشتم
می گوید، گاهی برای نوشتن یک کتاب، ۷۶ جلد کتاب میخواند. همه کتابهایش بجز زندگینامه اش،جمع آوری است. از او میپرسم از کجا مطمئنید که جمع آوری شما جامع است، جواب میدهد: بیست، سی تا کتاب را کنار هم میگذارم وقتی ببینم که روایتی بیش از همه نقل شده به آن استناد میکنم، همچنین آن روایت به لحاظ عقلی هم باید قابل اثبات باشد.
او معتقد است، شیوه نویسندگیاش با نویسندگان قدیمی فرق میکند و میگوید:کتابهای من در زمینههای گوناگون همچون روانشناسی، تاریخ، پیامبران، چهارده معصوم، آینده بشر است؛ الان هم دارم درباره طلاق کتاب مینویسم چون یکی از بزرگترین معضلات کشورمان است. می پرسم؛این پراکندگی موضوعی برایتان مشکلی ایجاد نمیکند، میگوید: نه، مطالعات سی سالهام مرا به این درجه رسانده است. خواندن برخی کتابها برایش خسته کننده است و میگوید: اکثر کتابهای بازار، مشابه نویسی است!
عشق کتابم!
پاتوقش کتابخانه است. اهل رایانه و اینترنت نیست. میگوید: مدرک ندارم اما بیشتر از سی سال مطالعه داشتم و عشق کتابم. هزینههای چاپ کتاب را از جیب میدهد. هزینههای حروفچینی، ویراستاری، طراحی جلد، چاپ و انتشار با خودش است و برای کتابهایش بازاریابی میکند. کتابهای کوچکترش به چاپهای بالا رسیده و درآمدزایی داشته، اما کتاب زندگینامهاش بخاطر تیراژ پایین و جلد وزینی که داشت، به او ضرر مالی زد. میگوید: فروش نرفت! اگر به جای آن مفاتیح الجنان به سبک جدید خودم مینوشتم بهتر بود. اضافه میکند: البته این کتاب هم جا میافتد ولی بعد از مرگم. برخی کتابها در زمان نویسنده جا باز نمیکند، یکی دو قرن که از مرگش بگذرد میفهمند آن نویسنده چه گفته است!
تا زنده ام، زندگینامهام را بنویسم
تأکید دارد که با صداقت و سادگی، زندگینامهاش را نوشته است. میگوید: معمولاً زندگینامهها بعد از فوت نوشته میشود، اما من قصد خودنمایی نداشتم. وقتی از زبان خودم بنویسم، واقعیتها را بدون کم و کاستی و در عین صداقت خواهم نوشت؛ ممکن است بعد از فوت من کسی تصمیم گرفت که زندگینامهام را بنویسد که آن نوشته ناقص میشد، برای همین تصمیم گرفتم تا زندهام زندگینامهام را بنویسم. او معتقد است که با چاپ این کتاب ممکن است برخی از گذشته وی آگاه شوند و احترام پیش را به او نگذارند و شاید عدهای با آگاهی از سختیهای زندگی اش، احترامشان به او بیشتر شود.
بهتر از قدیمیها هستم
شش دهه از زندگیاش را در کوچههای قدیمی گذرانده، از کودکی تا نوجوانی را پای دار قالی نشسته و بعد وارد کار نقشه کشی قالی شده است. میگوید:شاید برخی فکر کنند که نوشتن زندگینامه، خودنمایی است اما نویسندهای که ۲۰ تا کتاب نوشته بهتر است، یک کتاب هم درباره خودش بنویسد تا دیگران او را بشناسند.
هیچ یک از نویسندگان معاصر ایران و دنیا را نمیشناسد. نه «همسایه ها» ی احمد محمود را خوانده و نه به «کلیدر» محمود دولت آبادی سفر کرده است. میگوید: سه چهار سال در حوزه علمیه تهران بودم، بعد به مشهد آمدم و مشاغل گوناگونی را تجربه کردم، اما عشق کتاب ولم نکرد. کتاب نوعی بت برای من بود. او از اینکه مردم کتاب نمیخوانند و سر به گوشیهاشان فرو بردهاند، دل پردردی دارد و البته از گرانی کاغذ که خون به دل اهالی کتاب کرده است.
کتابهایم در این بازار خراب، فروش میرود
امیری پور برای کتابهایش مشاور هم دارد بویژه برای کتابهای دینی، متن آماده را به روحانیون به قول خودش باسواد نشان میدهد تا کتابش با کمترین نقص منتشر شود. چاپ اول نخستین کتابش ۲۰ هزار جلد بود، میگوید: برای کار اولم قرض کردم ولی کم کم روی پای خودم ایستادم. به گفته او، ناشران و کتابفروشان زیادی هستند که کتابهایش را میخرند، از شهرهای دیگر هم مشتری دارد. با اینکه بازار خراب است، ولی کتابهایش فروش دارد. انگیزه نوشتن زندگینامهاش را اینطور شرح میدهد: وقتی با آموزش و پرورش کار میکردم، میدیدم که جوانان از تحصیل و آینده میترسند، گفتم که زندگینامه خودم را بنویسم تا ببینند که چقدر سختی کشیدم. جلد اول کتابم بین دانش آموزان جا باز کرد، برای همین تصمیم گرفتم که جلد دوم زندگیام را به مناسبت شصتمین سالگرد تولدم بنویسم.
میپرسم چرا فکر کردید که زندگی شما آنقدر مهم است که باید مکتوب شود، میگوید: معتقدم نویسندههای مهم و موفق، اول باید زندگی خودشان را بررسی کنند.
درآمد میلیونی از راه نوشتن
به باور امیری پور، او نویسنده موفقی است و اگر بازار خوب باشد ماهانه چهار تا پنج میلیون تومان درآمد دارد، ولی الان به دو تا سه میلیون تومان رسیده است که بیشتر از نیمی از آن هزینه ویرایش، حروفچینی، چاپخانه و دیگر امور میشود.
کتابهای شعر و داستان در دایره مطالعات او نمیگنجد. میگوید: فقط کتابهای تحقیقی و تاریخی و بیشتر روی کلیات کار میکنم، همچون هستی شناسی، منشا شناسی، کهکشانها و ...
جلد اول زندگینامهاش را در ۱۶۰۰ نسخه منتشر کرد که فروش خوبی نداشت، برای همین جلد قطورتر زندگینامهاش را امسال در ۳۵۰ نسخه چاپ کرده است. میگوید: ایمان دارم که کتابهایم در آینده ارزشمند میشود. کتاب زندگینامهام عبرت آموز است، اینکه یک نویسنده از کجا به کجا رسیده است.
دستی هم در آتش روانشناسی!
خانهاش در محلهای قدیمی است، جایی در پنجتن مشهد. می گوید: روزها بخاطر کفتربازی همسایهها و سروصدای بچهها در کوچه به امور چاپی و بیرون از خانه میپردازم و شبها را خلوتی برای مطالعه و نوشتن مییابم. از او میپرسم که خانواده مانع این کار نشدند، میگوید: همسرم میدانست که من با کتاب زندگی میکنم، البته سواد ندارد.
در حوزه روانشناسی هم برای خودش ادعایی دارد و میگوید: من همه علوم را وابسته به روانشناسی میدانم، حتی چهره نگاری و تیپ شناسی. معتقدم روانشناسی مادر تمام علوم است.
می پرسم، چه منابعی در حوزه روانشناسی میخوانید، جواب میدهد: کتابهای زیادی خواندهام از « دبی فورد » گرفته تا کتابهای دیگری که عنوانشان در ذهنم نمانده است؛مگر ذهن انسان چند کلمه را میتواند ذخیره کند.!
کتابم را پیش از چاپ به محضردارها نشان میدهم
آخرین کتابش، آسیب شناسی طلاق را قرار است قبل از چاپ به چند محضردار نشان دهد. او سراغ استادان دانشگاه نمیرود و معتقد است: آنها فقط نظری کار میکنند، اما اینها در بطن جامعه هستند.
یک دختر و یک پسر دارد که آنها چندان تمایلی به طی کردن راه پدر نداشتهاند. میگوید: من در محلهای زندگی میکردم که معتاد و خلافکار کم نبود، اما از این فضا دوری کردم و به کتاب پناهنده شدم.
گواهینامه ندارد و کتابهایش را با فرغون جابه جا میکند. آنها را از چاپخانه به خانه میآورد و بعد از گرفتن سفارش به کتابفروشیها و مراکز توزیع میبرد. تمام سرمایهاش را روی کتابهایش گذاشته و صفر تا صد کار را به دست دارد. میگوید: اگر اوضاع کتاب همینطور ادامه پیدا کند، باید سراغ کار دیگری بروم، شاید کشاورزی یا گلکاری.
نظر شما